محورهای کلی ممنوعیت رسانش پیام
چکیده: تتبعات نویسنده نشان می دهد عنوان کتب ضلال در منابع فقهی مصداقی (و یانشانه ای ) است برای هر گونه پیام که تولید و انتشار آن از نظر عقل یا نقل (فطرت یاشریعت) ممنوع باشد. در این مقاله درصدد آنیم محورهای کلی و یا مصادیق اصلی پیام هایممنوع را از منابع اسلامی شناسایی کرده تا راه تشخیص مصادیق جزیی را هموار نماییم. با استقرایی که انجام شد هشت محور کلی را به عنوان مصادیق اصلی پیام ممنوع معرفیمی کنیم:
1. افتراء و کذب بر خدا و پیامبران و امامان (علیهم السلام) افتراء و کذب بر افرادعادی و تحریف کلام هر دو گروه. 2. ایجاد یاس و نومیدی از رحمت خدا و نیز اطمینانخاطر بخشیدن نسبت به مکر و عذاب الهی 3. افشای اسرار فردی و جمعی و حکومتی. 4. تحریک جنسی و تحریض بر بی بند و باری شهوانی. 5. انکار و کفر نسبت به ضروریات واصول و احکام ثابت دینی. 6. دشنام و سب و توهین نسبت به خدا و بندگان او. 7. ترویجمکاسب محرمه همانند سحر و کهانت و شعبده. 8. به کارگیری شیوه مغالطات.
مقدمه:
آنچه در این مقاله می آید نه یک کار محض فقهی است که هدف از آن استنباط حکم یاتنقیح موضوع باشد و نه در مقام عرف عام هستیم تا مصادیق جزیی یک حکم را برای عملخود شناسایی کنیم بلکه سعی داریم نقش یک کارشناس فقه را ایفا نموده و با نگاهی کهبه فتاوای فقهای عظام داریم مصادیق کلی پیامهای حرام و ضاله را معرفی کنیم. ادعانداریم با استقرای تام توانسته ایم همه محورها را شناسایی کنیم اما این ادعا راداریم که با توجه به توسعه حوزه فعالیت های رسانه ای در کشور جای این گونه رویکردهاتا حدودی خالی بوده و لذا ضروری می نماید تا پژوهشگرانی با استفاده از فتاوای مشهوربزرگان، انواع و اقسام پیامها (صوتی، تصویری و …) را جمع آوری کرده و حکم هر کدامرا بیان کنند. اگر شیوه ای که در این مقاله به کار بسته شده مورد تایید مسئولانمربوط قرار گیرد امید است گامی باشد برای پژوهشهای بعدی تا به احتیاج و نیازی کهجامعه ما به طور طبیعی و به صورت جدی با آن مواجه است، پاسخ مثبتی داده شود.
پس از استقرای مواردی از پیامهای ممنوع، آنها را در محورهای کلی تری درجه بندی کردهو مباحث مشابه را کنار هم آورده و به صورت زیرمجموعه های یک محور ارائه داده ایم.
1 کذب
این محور خود دارای مصادیقی می باشد که عبارتند از:
الف افترا بر خداوند و اولیاء او (علیهم السلام):
خداوند بزرگ در آیات فراوانی، افتراء بر خود را از جمله کارهای ظالمانه و بلکهبالاترین ظلمها معرفی می کند: و کیست ستمکارتر از آن کسی که به خدا دروغ بست یاآیات خدا را تکذیب کرد؟ هرگز ستمکاران را رستگاری نخواهد بود. (انعام/21) و نیزآیات آل عمران/93، نساء/ 49، اعراف/36، یونس/16، هود/17 و ...)
و در برخی آیات، از کسانی که از پیش خود مطلبی را آورده و آن را به خدا نسبتمی دهند، انتقاد می کند: پس وای بر کسانی که از پیش خود چیزی نوشته و به خدای متعالنسبت می دهند تا به بهای اندک (و متاع ناچیز دنیا) بفروشند وای بر آنها از ایننوشته ها و آنچه از آن بدست آرند. (بقره/ 78)
و در برخی دیگر از آیات ،کسانی را که حلال خدا را حرام کرده و فرزندان خود رامی کشند خاسر و سفیه و ضال معرفی می کند: البته آنها که فرزندان خود را به سفاهت ونادانی کشتند زیانکارند و بی بهره از آنچه خدا روزیشان کردچون افترا به خدا بستندسخت گمراه شدند و هدایت نیافتند. (انعام/139)
برخی افراد که در همه زمینه های علوم معتقد به مراجعه به متخصص هستند در ارتباط بادین شناسی، همگان و از جمله خود را بدون داشتن تخصص، لایق اظهارنظر می دانند و هرچه را که به ذهنشان می رسد بر قرآن و سنت حمل نموده و آن را به دین نسبت می دهند،این مسئله (عدم رجوع به متخصص و اظهارنظر پیرامون دین از روی هوا و هوس) ریشهبسیاری از ضلالتها و گمراهی هاست. و بسیاری از اظهارنظرهایی که امروزه، پیراموناحکام فقهی از جمله حجاب زن، قصاص، دیات، ارتداد و ... صورت می گیرد از طرف کسانیاست که تخصص لازم برای افتاء و اظهارنظر در دین را ندارند و اینها مشمول آیات ذکرشده و روایاتی همانند روایت زیر هستند:
امام رضا(ع) از پدران گرامیش از امیرمؤمنان(ع) از رسول اکرم (ص) که فرمود:
هر کس با نداشتن علم فتوی دهد، فرشتگان آسمانها و زمین او را لعنت می کنند. (مجلسی، 1403 ق، ج2، ص 115).
در حدیث دیگری حضرت امام صادق (ع) به مجموعه ای از شرایط لازم برای صدور فتوی اشارهدارند، توجه فرمایید:
فتوی دادن جایز نیست جز برای کسی که از راه صفای باطن و اخلاص در عمل و حجت و برهانالهی در همه حال از خداوند کمک بخواهد. کسی که فتوی دهد حکم کرده و حکم بدون اذنخدا و حجت و برهان او صحیح نیست و کسی که بدون دیدن خبری حکم دهد، نادان است و بهنادانی خود گناه کرده، مؤاخذه می شود. پیامبر(ص) فرمودند: پرجرأت ترین شما بر صدورفتوی، پرجرات ترین شما بر خدای متعالید. آیا مفتی نمی داند که او میان خدا وبندگانش واسطه شده، و میان بهشت و دوزخ قرار گرفته؟! و امیرمومنان به یک نفر قاضیفرمودند: آیا ناسخ و منسوخ را می شناسی؟ گفت: نه، آیا بر مقصود و امر خداوند درآیات قرآن اشراف داری؟ گفت: خیر، پس هلاک شدی و هلاک کردی. (همو، ص 121)
از دیگر زیرمجموعه های این بحث، رد احادیث معصومین (ع) بدون دلیل و مدرک کافی است. اگر چه یکی از راههای تشخیص صحیح از سقیم حدیث، عرضه آن بر قرآن است، اما از آنجاکه خود قرآن دارای محکمات و متشابهات، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید و ... بوده لذا هر روایتی را به هر آیه ای نمی توان عرضه نمود و صحت و سقم آن را تشخیصداد و خود این کار تخصص لازم را می طلبد و از طرف دیگر احادیثی داریم که نسبت به ردصریح حدیث هشدارهای تندی داده است. به برخی از آنها توجه کنید:
از امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: حدیثی را که بر شما خواندهشود، تکذیب نکنید چه بسا حدیث حقی باشد و آنگاه شما خدا را در بالای عرش او تکذیبکرده اید. (مجلسی، 1403ق، ج2، ص 186). و در برخی احادیث در صورت تردید، ما را امربه توقف نموده اند: (همو،ص189)
ب ترویج بدعت در دین:
از دیگر موارد افتراء بر خدا و رسول ترویج بدعت (به معنای مصدری و نیز مفعولی) دردین است. تمام فرق اسلامی، بدعت را حرام می دانند و در کتاب و سنت از آن نهی شدهاست. به طور خلاصه می توان گفت بدعت عملی است که دارای دو ویژگی باشد اول آنکه اصلو اساسی در شریعت نداشته و دوم آنکه به عنوان طریق شرعی وانمود گردد.
مرحوم علامه مجلسی ضمن نقل حدیثی از رسول اکرم (ص) در خصوص ضلالت بودن هر نوع بدعتو اینکه هر ضلالتی رو به آتش دارد (...الا و کل بدعه ضلاله و کل ضلاله ففی النار) می گوید: بدعت، هر رای یا حکم یا عبادتی است که شارع آن را نفرموده نه به صورت خاصو نه در ضمن حکم عام. بنابراین می توان سخن کسانی را که به تبعیت از عامه (اهلتسنن) بدعت را همانند احکام خمسه، پنج قسمت کرده و دارای پنج حکم می دانند، سخنباطل دانست. (همو، ص 264).
ج ترویج قیاس در دین:
از دیگر موارد افتراء بر خدا و رسول، قیاس در دین است و ترویج این مطلب از جملهترویج پیام های گمراه کننده محسوب می شود. همانند مسئله بدعت، فهم دقیق و کامل اینآفت نیز تحقیق مفصلی را می طلبد که ما در این جا به ذکر یک حدیث اکتفا می کنیم:
ابوحنیفه بر امام صادق (ع) وارد شد حضرت فرمودند: شنیده ام که در احکام دین قیاس میکنی. گفت بلی فرمود: قیاس نکن اولین کسی که قیاس کرد، شیطان بود که گفت: خدایا تومرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک. او میان آتش و خاک مقایسه کرد. اگر میان نوریتآدم و نوریت آتش مقایسه می کرد می فهمید که چقدر میان این دو و نور فاصله است. (همو، ص 288).
د افترا و کذب بر افراد عادی:
این زیرمحور را به فروعی همچون: وعده دروغ، خبر دروغ، قسم دروغ، شایعه پراکنی و ... تقسیم می کنیم:
1 وعده دروغ: وعده دروغ حرام است. خداوند صادق در قرآن کریم می فرماید:
الا ای کسانی که ایمان آورده اید چرا چیزی به زبان می گویید که در مقام عمل خلاف آنمی کنید این عمل که سخنی بگویید و خلاف آن کنید، بسیار سخت خدا را به غضب می آورد. (صف/2-3)
اگر چه برخی از مفسران، مورد توبیخ را با توجه به سیاق آیات بعدی در ارتباط با تخلفاز وعده دادن برای ثبات و پایداری در جنگ می دانند. (همو، ج19، ص 287) اما همهمفسران و فقها، و از جمله مفسر مورد نظر، اتفاق دارند که اوامر و نواهی و بطور کلیاحکام الهی تنها به موارد شأن نزول تعلق ندارند و به عبارتی مورد مخصص نیست و احکامالهی از قبیل قضایای حقیقیه هستند نه قضایای خارجیه، بنابراین همان گونه که آیهشریفه، فرد یا افراد متخلف از جنگ در زمان پیامبر(ص) را مورد توبیخ قرار می دهد، هرمورد وعده دروغ و غیرمطابق بودن قول و فعل را شامل می شود. در هر حال، در حرمت دروغتردیدی نیست و وعده دروغ نوعی دروغ است و در حرمت آن تردید روا نباشد. حال اگررسانه ای به دروغ بودن وعده ای واقف باشد و در عین حال آن را نشر دهد، او از باباضلال مردم و تعاون بر اثم، مرتکب کار حرامی شده است، مگر اینکه رسانش او دارایفایده ای بالاتر از اضلال باشد، مثلاً نشر وعده دروغ فرد، شخصیت او را به مردممعرفی کرده و فایده این معرفی، از ضرر اضلال نشر وعده دروغ کمتر نباشد.
2 خبر دروغ، در حرمت خبر دروغ تردیدی نیست لذا به پاره ای از فروع این بحثمی پردازیم:
دروغ منقول حرام است، اگر انسان بداند مطلبی دروغ و خلاف واقع از کسی شنیده شده،نقل آن مطلب حتی با اسناد به گوینده قبلی، مشکل قبح کذب را از بین نمی برد مگر آنکهدروغ بودن مطلب را خود اعلام نماید که در این صورت نه تنها مرتکب حرامی نشده کهروشنگری نموده و دیگران را نیز از تبعات گمراه شدن بوسیله این خبر دروغ برحذر داشتهاست. وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) این مطلب را درمورد روایت بیان فرموده اند اما چهبسا بتوان مفاد حدیث را به هر نوع خبری سرایت داد:
هر کسی از من حدیثی را روایت کند در حالی که می داند حدیث از من نیست او از جملهدروغگویان است. (مجلسی، 1403، ج2، ص 158).
هر انسانی باید در تعالی خود و جامعه خود نقش داشته باشد لذا وظیفه دارد همانند یکصافی و فیلتر، دروغها را نگه داشته و حقایق را انتقال دهد، نقل هر خبری بدون رعایتاین نکته، بی توجهی به وظیفه مسئول بودن نسبت به دیگران است: «کلکم راع و کلکممسئول عن رعیته» به حدیث دیگری در این مورد توجه بفرمایید:
امیرمؤمنان (ع) به حارث همدانی می نویسد: هر چه شنیدی برای مردم نگو و الا دروغگوخواهی بود و هر چه مردم به تو گفتند، رد نکن و الا نادان خواهی بود. (همو، ص 260).
در صورتی که نقل کننده نسبت به کذب و صدق مطلبی شک داشته باشد زمانی حق انتقال آنرا دارد که شاک بودن خود را اعلام نماید و الا براساس آیه شریفه: هرگز آنچه را بدانعلم و اطمینان نداری، دنبال مکن. (اسراء/36)، این کار صحیح نیست.[1] همینطور استدروغ گفتن به قصد مزاح و شوخی ، چه اگر شوخی یا مزاح بودن آن را به واسطه قرینه ایاعلام نکند، مخاطب به اشتباه می افتد و احتمال صدق آن را می دهد مگر مواردی کهگوینده یا نویسنده یا کتاب او خود قرینه شوخی بودن مطلب باشند، مانند مجلات فکاهی. البته در مورد جواز یا عدم جواز دروغ شوخی میان فقها، اختلاف نظر است. (زیبایی نژاد، 1375 ش، ص 129).
همچنین در پاره ای از روایات از کذب «مفترع» نهی شده است، امام صادق (ع) می فرماید: از کذب مفترع بپرهیزید. پرسیدند کذب مفترع چیست؟ فرمودند: اینکه کسی حدیثی (مطلبی) به تو بگوید و تو آن مطلب را به عنوان اینکه از فرد دیگری شنیده ای نقل کنی.
بنابراین انسان نه تنها وظیفه انتقال مطلب صادق را دارد بلکه جزئی از خبر صدق،معرفی از منبع و گوینده آن است چرا که در پاره ای از موارد با شناختی که انسانهااز منابع خبر (راویان خبر) دارند؛ صحّت و سقم آن را بهتر تشخیص می دهند.
یادآور می شود بحث ما پیرامون حرمت اصل گناهانی مثل دروغ و امثال آن نیست، بحث ماپیام ممنوع است و به مناسبت معرفی محورهای ضلالت به بحث «حرمت دروغ» رسیدیم و بامفروض گرفتن حرمت آن می گوییم ایجاد، نشر و پخش و بطور کلی رسانش هر پیام (نوشتهیا گفته) دروغ به وسیله هر رسانه ای از جمله انتقال پیامهای ضاله محسوب شده و حراممی باشد.
ه تحریف کلام دیگران
اگر چه در دو بحث قبلی (افتراء بر خدا و کذب بر مخلوق) می توانستیم پیرامون تحریفکلام دیگران (خدا یا خلق او) مطالب خود را بیاوریم اما به خاطر اهمیت بحث، و لزوممعرفی پاره ای از مصادیق آن، زیر محور مستقلی برای آن باز می کنیم:
اصل حرمت تحریف کلام غیر، به حرمت کذب بازگشت دارد و ما در اینجا پس از مفروض گرفتنحرمت آن می گوییم هر پیامی که به گونه ای سخن دیگران را تحریف نموده به طوری کهمعنای آن سخن را آن طورکه القا شده، انتقال ندهد، پیام ممنوع و حرام است. حال درجهحرمت آن به درجه و میزان تحریف و نیز به ارزش و اهمیت کلام و نیز شخصیت و شأن صاحبکلام بستگی دارد.
دستگاههای پیام رسانی شرعاً و عقلاً موظفند پیام دیگران را بدون تحریف و تخریب معنیبه دیگران انتقال دهند و در صورت تحریف مخل به معنی، پیام آنها ممنوع و کار آنهاحرام خواهد بود. حال چه سخن خدا و معصومین علیهم السلام باشد و چه سخن انسانهایعادی . البته کلام خدا ( قرآن کریم ) و کلام معصومان (ع) ممکن است علاوه بر تحریفلفظی، در معرض تحریف معنوی نیز قرار گیرد و افرادی بدون تغییر دادن لفظ، معانی وتفاسیری از آن داشته باشند که مقصود خداوند حکیم یا معصوم علیه السلام نباشد. درزمان حضرت امیرمؤمنان علی (ع) و هنوز مدت مدیدی از حضور رسول خدا (ص) نمی گذشت،آنقدر تحریفات معنوی قرآن و سنت را فرا گرفته که حضرت به خداوند بزرگ از جهل ونادانی مردم زمان خویش شکایت می کند:
به خدا شکایت می کنم از گروهی که با جهل و نادانی زندگی می کنند و بر ضلالت وگمراهی می میرند، متاع و کالایی کسادتر و بی قدر تر از کتاب خدا در میان ایشان نیستموقعی که به درستی خوانده تغییر و تبدیلی در آن ندهند و متاعی رایج تر و گرانبهاتراز آن نیست هر گاه تحریف و تغییر در آن داده شود و ... (فیض الاسلام، 1392 ق، ص 72).
نقل ناقص کلام دیگران، انتخاب و یا گلچین کردن قسمتهایی از آن، بزرگ کردن یک قسمت وبی اهمیت جلوه دادن قسمتهای دیگر و ... از دیگر موارد تحریف کلام یک گوینده یانویسنده تلقی می شود.
حضرت امام (قدس سره الشریف) در همین زمینه اهل مطبوعات را توصیه به رعایت این نکتهو دوری از غش و تقلب در کار می نماید: باید توجه کنید که روزنامه ای تیترش چیزیباشد که محتوایش آن طور نباشد نه به آن تندی که در تیتر است و نه آن عظمت، این غشاست. درست مثل کاسبی که روی متاعش چیز خوب می ریزد و آخرش فاسد است و این حرام استو اگر تیتر با محتوا نخواند غش است که شما با قلم هایتان می کنید. (موسوی خمینی، 1361 ش، ج8، ص 444)
2 ایجاد یأس از رحمت خدا و امن از عذاب او:
یکی دیگر از محورهای کلی پیامهای ممنوعه، عبارت است از ایجاد یأس و ناامیدی در دلافراد و نقطه مقابل آن یعنی جری ساختن و همه را از عذاب و قهر خدا در امان دانستن. به احادیثی در این مورد توجه فرمایید:
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: خداوند مایوسان را در روز قیامت سیاه روی برمی انگیزد وبه آنها گفته می شود: اینها از رحمت خدا مایوس شده اند. (مجلسی، ج2, ص 55).
و امیر مؤمنان علی (ع) در معنای دانای دین می فرماید:
فقیه به معنای واقعی اش کسی است که مردم را از رحمت خدا مأیوس نکند و آنان را نسبتبه عذاب او ایمن نسازد (بی خیال نگرداند.) (نهج البلاغه تبویب صبحی الصالح، کلماتقصار/90).
یأس و قنوط از رحمت خداوند متعال از گناهان کبیره به شمار می رود.(موسوی خمینی، 1402ق، ج1، ص 274)و خداوند بزرگ تنها کافران را مأیوسان درگاه رحمت خود معرفیمی کند: از رحمت بی منتهای خدا نومید مباشید که جز کافر هیچ کس از رحمت او نومیدنمی شود. (یوسف/87) و کسی که به خداوند ایمان دارد همیشه امید به رحمت و خیر از طرفاو دارد و یاس از درگاه او حاصل نمی شود مگر آنکه انسان اعتقاد به یکی از سه مطلبزیر داشته باشد: یا خداوند را ناتوان از کمال و یا ناآگاه از اشیاء و یا غیرکریم وبخیل نسبت به کرم خود بداند و اعتقاد به هر یک از سه مطلب یاد شده موجب کفر است. (جزیری، غروی، مازح، 1419ق، ج5 ص 671).
در مقابل گناه کبیره یأس و نومیدی از رحمت خدا، گناه کبیره امن از عذاب او قراردارد ( موسوی خمینی، همان، جزیری، همان) و خداوند بزرگ جز قوم زیانکار، کسی را ایمناز مکر و عذاب خود نمی داند: آیا از مکر خدا (یعنی آزمایش و مجازات او) غافل و ایمنگردیده اند که از آن البته کسی غافل نشود مگر مردم زیانکار. (اعراف/99)
نویسندگان و گویندگانی که با تفکیک آیات و روایات، آیات و احادیث غضب و عذاب الهی وعقاب و حدود و قصاص و جهاد... را به کناری نهاده و تنها سراغ آیات پذیرش توبه وآیات رحمت و مغفرت می روند، کاری جز ایجاد «الامن من مکرالله» انجام نمی دهند وطبیعی است اگر عکس این کار صورت گیرد، آن کار ایجاد «الیأس من روح الله» خواهد بود. نمونه هایی از این دو تفکر و عملکرد در میان برخی از اهل قلم وجود دارد که گاه ازباب غفلت و بی توجهی و گاه از روی عناد و سرکشی و «نومن ببعض و نکفر ببعض» در ایجادیکی از دو کبیره نامبرده سهیم می شوند.
3 استفاده از «مغالطات» جهت گمراه کردن مردم:
هنگامی که حضرت امیرمؤمنان سخنخوارج نهروان را شنید که «نیست حکمی مگر از جانبخدا» فرمود: سخن حقی است که از آن اراده باطل می شود. آری نیست حکمی مگر از جانبخدا و لکن آنها می گویند: امارت و ریاست (در بین خلق) مخصوص خداوند است... منتظرحکم خدا در مورد شما هستم... (فیض الاسلام ص 125)
از شیوه ها و راههایی که منحرفان و منحرف سازان در انتقال پیام گمراه کننده، از آنبهره می گیرند، استفاده از مغالطات لفظی و منطقی است تا با آن مطلب ناحقی را حقجلوه داده و خواننده خود متوجه این نکته نشود. کاری که متأسفانه برخی از نویسندگانو مدعیان دانش و بیان در نوشتجات خود از آن بهره جسته اند و البته گاه ممکن استشخصی حقیقت جو، بدون توجه و قصد، دچار مغاطله شود. برخی از مغالطات را که به حسباستقرا از کتاب های مختلف یافته ایم و به عنوان شیوه ای جهت انتقال پیام ضلال (کهخود این شیوه، نوعی ضلال است)، به کار می رود عبارتند از: مغالطه ناشی از حذف،مغالطه اشتراک لفظی یا مغالطه عدم تکرار حد وسط، مغالطه مصادره به مطلوب، مغالطه «وضع مالیس بعله، عله» مغالطه توسل به شعر، مغالطه توسل به سخنان بزرگان، مغالطهفحاشی و توهین، مغالطه ادعای بداهت , مغالطه واگذاری استدلال بر مخالف، مغالطهسنت گریزی، مغالطه به ناحق ترساندن دیگران از نتایج یک سخن یا دیدگاه، مغالطه آیدزد، مغالطه تکیه بر گمانها و اوهام، مغالطه فضای مغالطه.[2]
4 افشای اسرار
افشای اسرار (اسرار اشخاص حقیقی یا حقوقی، اسرار گروهها و اجتماعات و اسرار مختلفسیاسی، اقتصادی، نظامی یک کشور اسلامی و ...) از دیگر محورهای پیام ممنوع محسوبمی شود. همان طور که کتمان حقایقی که ابراز آنها لازم است، از گناهان شمرده می شود،عکس این مطلب یعنی افشاء مطلبی که نه تنها ابراز آن لزومی ندارد بلکه باعث ایجادضرر مادی یا معنوی بر فرد یا افراد یا ... می شود حرام است.[3] تا ضرورتی نباشدانسان حق ندارد با آشکار کردن اسرار پنهان مردم، اسباب هتک آبرو و لکه دار کردنشخصیت اجتماعی آنان را فراهم سازد و شاید نهی خداوند بزرگ از تجسس در امور شخصی ازباب مقدمه بودن برای همین امر و یا تعاون بر همین امر باشد. (حجرات/ 12)
و گاه لزوم کتمان اسرار و یا حرمت اظهار آن بدین جهت است که شنونده و یا شنوندگانقدرت تحلیل آن مطلب را نداشته و به گمراهی می افتند. حضرت امیرمؤمنان(ع) درخطبه ای به برخی فضائل خود اشاره می کند، می فرماید:
سوگند به خدا اگر بخواهم خبر دهم هر مردی از شما را که از کجا آمده و به کجا می رودو جمیع احوال او را بیان کنم می توانم، ولی می ترسم درباره من به رسول خدا(ص) کافرشوید. (فیض الاسلام، ص 564).
همانطور که ملاحظه می کنید، حضرت به خاطر خوف از کفر برخی از امت و اینکه حضرت رااز رسول خدا برتر بدانند، از بیان حقایقی به عنوان اسرار صرف نظر می نماید.
گاه کتمان اسرار به خاطر آن است که درصورت اظهار، دشمنان از آن سوء استفاده کرده وضربه خود را وارد می سازند. در برخی از احادیث که ائمه اطهار(ع) امر به کتمان اسرارخود نموده اند (علاوه بر وجه قبلی یعنی عدم ظرفیت مردم)، خوف از دشمنان نادان مدنظراست. به برخی از این گونه احادیث توجه فرمایید:
اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) روایت کرد که حضرت آیه شریفه: چون دست از عصیان وستمکاری برنداشتند,به آیات خدا کافر گشتند و پیامبران را به ناحق کشتند و دیگر باربه خشم و قهر خدا گرفتار شدند. (بقره/61) را تلاوت فرمودند و گفتند: به خدا قسم (مستقیماً) آنها را نکشتند بلکه احادیث آنها را پخش کردند و دیگران از این راهپیامبران را کشتند.
گاه عدم حفظ اسرار منجر به بروز رفتارهایی از مردم شده که به گونه ای برای جامعهمضر خواهد بود.
حفظ اخبار جنگ و خبرهایی که نشر آن باعث برانگیخته شدن آشوبهای داخلی می شود و یاوحدت ملی را از بین می برد؛ از دیگر موارد اسراری است که لازم است مکتوم بماند وافشاء آنها حرام است.
یکی دیگر از مسائل قابل توجه در این محور که مورد ابتلای جامعه نیز است خرید و فروشو یا دسترسی به اطلاعات سری اقتصادی است که از این راه افراد خاصی یک شبه بهگنج های قارونی دست می یابند که برای اجتناب از طولانی شدن مقاله از شرح و بسط مطلبپرهیز می کنم.
5 تحریض بر بی بند و باری
خداوند بزرگ به همراه خلق آدم، زوج او را نیز آفرید و میان آنها محبت برقرار کرد ونیازمندی روحی و جسمی را در وجود هر کدام به عنوان وسیله ای جهت علاقه بیشتر و نیزادامه نسل انسان قرار داد. (البته این مسئله در مورد تمام حیوانات و گیاهان وجوددارد.) مسئله غریزه جنسی از نیازهای طبیعی همه افراد بشر بوده و خداوند خالق، پاسخیمناسب برای آن فراهم نموده است. ما در این مقوله درصدد اثبات این نیستیم که براساسعقل و شرع، لازم است ارضای این غریزه از راهها و کانالهای شرعی و قانونی اش صورتگیرد چرا که این مطلب را به نوعی بدیهی می دانیم.
ولی به مناسبت معرفی محورهای پیام ممنوع باید بگوییم که، با توجه به آیات و روایاتو فتاوی فقها و حکم عقل و وجدان، هر پیامی که به گونه ای انسان را به سوی حرامی ازاین نوع تحریک و تشویق کند، ممنوع و حرام است. حال تفاوتی ندارد که پیام جنبهتوصیفی یا تجویزی، گفتاری یا دیداری و یا ذکر مراکز فعال در این حوزه ها از بابتوسعه و ترویج آنها و یا حتی ورود به حریم خصوصی افراد باشد. خلاصه کلام آنکه دقتنظر شارع در این زمینه متوجه حرمت و منع انتقال پیامی است که به نوعی عفت عمومی راتضعیف نماید. برای مثال قرآن کریم به جای نهی «لاتزنوا» می فرماید «لاتقربوا الزنا» و در روایات از خلوت یک زن و مرد اجنبی در اتاق نهی شده و سومی آنها شیطان معرفیگردیده است. اینها نشان دهنده آن است که شهوت در حکم نوعی از پیام می تواند ظهور وبروز یابد که نباید به محدوده آن نزدیک نشد و الا در صورتی که تحریک جنسی صورت گیردو جامعه در دام آن بیفتد، رها شدنش تنها به عنایت خاص خداوند متعال امکان پذیرخواهدبود.
6 انکار و کفر نسبت به ضروریات و اصول و احکام ثابت دین
هر گونه پیامی که یک یا چند مورد از ضروریات دین را انکار کند (که طبعاً انکار اوبی دلیل است) پیام گمراه کننده و ممنوع به شمار می رود و فرقی نمی کند ضروری دین،جزء عقاید دینی (یعنی اصول دین) و یا احکام دینی (یعنی فروع دین) باشد. در سالهاینخست انقلاب، هنگامی که جبهه ملی با صدور اعلامیه ای از مردم و گروههای سیاسیخواسته بود علیه لایحه قصاص که آن را ضد انسانی خوانده بود راهپیمایی کنند حضرتامام خمینی (ره) در یک سخنرانی عمومی فرمودند: «در تمام طول سلطنت رضاخان و محمدرضایک همچون جسارتی به قرآن کریم نشد. به طور صریح مردم را دعوت کردند به این کهمسلمان ها بیایید و .............. آیا مراجع اسلام، علمای بلاد اسلام باید اینمطالب را گوش کنند و هیچ صحبتی نکنند؟! ساکت باشند در مقابل سبّ قرآن کریم؟! ساکتباشند در مقابل کسی که حکم ضروری اسلامی منصوص در کتاب خدای تبارک و تعالی راغیراسلامی بخواند؟!» (موسوی خمینی، 1361، ج15، ص 12).
همچنین مطالبی که با اعتقادات ثابت شده دین در تضاد باشد، از جمله پیامهای ضال وممنوع محسوب می شود، مرحوم شیخ انصاری به نمونه هایی از این کتب اشاره نمودهاند.(انصاری ، 1415 ه.ق ،ج1،ص237). از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره داشت:
اثبات عدم عدالت خداوند و عدم عصمت پیامبران (علیهم السلام) و بطلان امامت امامان (ع) (حسینی شیرازی، بی تا، ج2، ص 196).
از دیگر زیرمجموعه های این محور، القای شبهه در مورد مسائل دینی است. حضرت علیامیرمؤمنان (ع) در وجه بعثت رسول خاتم(ص) می فرماید: و گواهی می دهم که محمد(ص) بنده و فرستاده اوست. فرستاده او را با دینی که شهرت عالمگیر دارد و ... تا شبهاتباطله را برطرف نموده و با مردم از روی برهان سخن گوید و ... (فیض الاسلام، ص 42).
بنابراین یکی از اهداف بعثت پیامبران (علیهم السلام) ثبات فکری اعتقادی و دینی مردمبوده، آنها با آوردن آیات و بینات درصدد ایجاد یقین و رفع شبهات بودند. لذا سخن وپیامی که دائماً درصدد القای شبهات و خراب کردن پایه های یقین مردم باشد، دقیقاًبرخلاف جهت انبیاء(ع) است. این مومضوع با توجه به احادیث زیر قابل تایید است.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: کنار هر مدعی و دعوت کننده ای که شما را از یقین به شک واز اخلاص به ریا و از فروتنی به تکبر و از خیرخواهی به دشمنی و از زهد به یقین و ازطمع و حرص به زهد و از دشمنی به خیرخواهی فرا می خواند، نزدیک نشوید. (مجلسی، ج2، ص 52).
آخرین موضوع در این قسمت «کتمان حقایق» است. اگر چه در کتمان حقایق و پیام حق،انتقالی صورت نمی گیرد، لذا نامگذاری آن به عنوان محور پیام ضال، شاید صحیح ننماید؛اما از رسانه ای که وظیفه رساندن چنین پیامهایی را دارد، این انتظارهست که ازکتمان پیامهای حق خودداری نکند. قرآن کریم در آیات متعددی از این کار نهی کرده و درپاره ای از موارد کتمان کنندگان را لعن می کند: آن گروه (اهل کتاب) که آیات روشنیرا که برای هدایت خلق فرستادیم، کتمان کرده بعد از آنکه برای هدایت مردم در کتاببیان کردیم، پنهان داشتند، آنها را خدا و تمام جن و انس و فرشتگان نیز لعن می کنند. (بقره/ 159)
لذا همانطور که نگهداری کتب ضلال حرام است، ممنوع کردن کتب هدایت نیز حرام بوده،کاری که برخی از گروههای اهل تسنن نسبت به کتب امامیه انجام می دهند. (تستری، 1364ش، ج6 ،ص 34)
7 دشنام و سب و توهین نسبت به خداو بندگان او
یکی دیگر از محورهای پیام ممنوع در اسلام، توهین، دشنام(سبّ) و استهزاء نسبت بهخداوند، اولیای او (پیامبران و امامان (علیهم السلام)) و علمای دینی و مردم عادیاست. سخن خود را با آیه ای از قرآن کریم آغاز می کنیم: و شما مؤمنان بر آنان که غیرخدا را می خوانند، دشنام مدهید، تا مبادا آنها هم از روی دشمنی خدا را دشنام دهند وهمچنین ما عمل هر قومی را در نظرشان زینت داده ایم، پس بازگشت آنها به سوی خداست وخدا آنان را به کردارشان آگاه می سازد. (انعام/108)
مرحوم طبرسی حدیثی را در تایید و تشریح معنای این آیه از امام صادق(ع) نقل کردهاست.
از امام صادق (ع) در مورد این سخن پیامبر(ص) که شرک از حرکت مورچه بر روی سنگ سیاهدر شب ظلمانی مخفی تر است»سؤال کردند، حضرت فرمودند: مؤمنان بتهای مشرکان را دشناممی دادند و در مقابل، مشرکان معبود مؤمنان را ناسزا می گفتند. پس خداوند مؤمنان رااز این کار بر حذر داشت تا کفار، معبود مؤمنان را دشنام ندهند. مؤمنان در جریاندشنام دادن (به نوعی با واسطه) به خداوند مشرک شدند. (طبرسی، 1408 ق، ج3، ص 537).
برخی از روایات منظور از سب خدا در آیه شریفه مطرح شده را سبّ ولی خداوند دانستهاست: عیاشی از عمر طیالسی نقل می کند که از امام صادق(ع) در مورد آیه شریفه موردبحث سؤال کرد حضرت فرمود: ای عمر، آیا دیده ای که کسی خدا را دشنام دهد؟ گفت: فدایت شوم چگونه؟ فرمود: هر کس ولی خدا را دشنام دهد خدا را دشنام داده است. (بحرانی، 1415 ق، ج2، ص 468).
در هر صورت آیه به انسان یک ادب دینی می آموزد که در سایه آن، مقدسات مجتمع حفظ واز اهانت و بدگویی در امان باشد و از هر نوع قول زشتی که مقدسات دینی را به هر شکلیبدنام می کند نهی می نماید. (طباطبایی، 1397 ق، ج3، ص 332).
مرحوم صاحب جواهر در مورد کسی که پیامبر اکرم (ص) را سب کند می گوید: هر کسپیامبر(ص) را دشنام دهد، شنونده (دشنام) می تواند (بلکه باید) او را بکشد و این حکماجماعی است و مخالفی ندارد. به علاوه نصوص فراوانی در این باره وجود دارد. (نجفی، 1981م، ج41، ص 432) همچنین (نک: سید مرتضی، در ضمن سلسلة الینابیع الفقهیه، ج9، ص 21).
در کتابهای تاریخی از جمله سیره نبوی ابن هشام، سخن از امر پیامبر اکرم (ص) استمبنی بر کشتن برخی از کسانی محدود که به آن حضرت توهین و بی ادبی و جسارت، رواداشته و حضرت را هجو می نمودند:
پیامبر اکرم(ص) امر فرمودند چند نفر را (که اسامی آن ها را مشخص کرده بودند) بکشنداگرچه به پرده کعبه آویزان باشند. از جمله آنها عبدالله بن سعد همراه با دو کنیزشبودند. که نامبرده کنیزان را وادار به هجو رسول الله (ص) کرده بود. (ابن هشام، 1410ق، ج4، ص 41).
بحث ما در این مقاله بحث حقوقی و قضایی نیست و در مورد میزان و کیفیت مجازات جرایمسخن نمی گوییم اما از مجموع آنچه تاکنون نقل کردیم، حرمت و ممنوعیت سب و شتم و هجوبه خدا و رسول خدا، اثبات می شود. بنابراین هر نوشته و گفته ای که دربردارنده یکیاز این موارد باشد، پیام ممنوع محسوب شده و حرمت نگارش و دیگر متعلقات و وجوب اتلافآن ثابت است.
مرحوم صاحب جواهرپس از پرداختن به بحث سب پیامبر(ص) و بیان حرمت و مجازات این گناه،می نویسد: کلام و حکم در سب ائمه (ع) نیز همین گونه است و در این مورد اختلافی وجودندارد و در هر دو قسمت اجماع حاصل است. سپس ایشان روایاتی در این زمینه نقل می کندکه به عنوان نمونه یکی از آنها را می آوریم:
راوی می گویدبه امام صادق(ع)عرض کردم:در مورد کشتن ناصبی چه می فرمایید؟ فرمودند:« ریختن خون او جایز است اما از عاقبت این کار توسط تو بیم دارم....» ایشان در ادامهبحث از مرحوم شهید ثانی نقل می کند که: ملحق ساختن بقیه پیامبران به این حکم قویاست به خاطر اینکه کمال و عظمت آنها در دین اسلام بدیهی بوده و دشنام به آنهاارتداد به شمار می رود و صاحب ریاض از غنیه در این مورد نقل اجماع نموده است. ودرهمین قسمت سپس مادر گرامی و دختر مکرمه نبی اکرم(ص) را در این حکم ملحق می سازد. (نجفی، 1981 م، ج41، ص 433).
نتیجه آنکه به طور کلی سب و شتم انسانها روش پسندیده ای نبوده و قرآن کریم مسلمانهارا برای رسیدن به اهداف عالیه دین، امر به گفتار و کردار حسن و درست در مقابل گفتارو کردار قبیح و نادرست دارد: هرگز نیکی و بدی در جهان یکسان نیست همیشه بدی خلق رابه بهترین عمل پاداش ده. (فصلت/ 34 و نیز مؤمنون/96، رعد/24، قصص/54). و درجای دیگراز مسخره کردن و همزولمز دیگران و با القاب زشت نامیدن و ... نهی فرموده است: ایاهل ایمان، مومنان هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره کنند شاید آن قوم را که مسخرهمی کنید، بهترین مؤمنان باشند... و هرگز عیبجویی نکنید و بنام و لقب های زشت همدیگررا نخوانید... (حجرات/11)همچنین سیره و سنت معصومین (ع) نیز همین بوده است. درکتابهای فقهی بحثی تحت عنوان «هجاء المؤمنین» وجود دارد که حرمت این عمل را بهاستناد ادله کتاب و سنت به صورت مبسوط شامل می شود.
مرحوم سیدعلی طباطبایی در کتاب خود می گوید: از کارهای حرام, هجاء مومنان است و آنعبارت است از بیان معایب آنها با شعر و علت حرمت آن پس از اجماع حکایت شده در کتابمنتهی المطلب، عموم ادله حرمت غیبت از کتاب و سنت است. خداوند می فرماید: برخی ازشما برخی را غیبت نکنند (حجرات/12) و در حدیث دیگری آمده است: هر کس هر آنچه را کهاز مؤمن دید و شنید نقل کند، او از آنان است که خداوند فرموده: «آنان که دوست دارندمطالب ناپسند در میان مؤمنان شایع شود، برایشان عذاب دردناکی است. (طباطبایی، 1412ق، ص 67).
دو نکته :
1 اگر چه رعایت احترام به مؤمنان لازم است اما در این میان، دانشمندان و علمای دیناز ارزش بالاتری برخوردارند، امام صادق(ع) می فرماید:
هر کس دانشمند مسلمانی را گرامی دارد روز قیامت خدا را ملاقات می کند در حالی که ازاو راضی است و هر که دانشمند مسلمانی را کوچک شمارد در حالی خدا را ملاقات می کندکه از او در غضب وخشم است (مجلسی، ج2، ص 44).
و از آنجا که علمای دین بیان کننده و مبلغ و مدافع احکام و عقاید دین هستند، دشمنانجهت سست کردن پایه های دین در جامعه، در آغاز به علمای دین حمله می کنند و اگرموقعیت را مناسب دیدند به اصل و ریشه دین می تازند.
2 توهین، هجو و شتم مؤمنان جایز نیست و در مقابل مدح و تعریف بی جا جهت جذب مردمنیز کاری ناپسند است. سیره و روش انبیاء و اولیاء و صلحاء این بوده که مصالح مردمرا می گفتند، نه آنچه باعث خوشایند آنها باشد. حضرت علی (ع) که تجربه یک حکومتاسلامی دقیق و صحیح و موفق را به بشریت ارائه داد، در بسیاری از خطبه ها مردم زمانخود را نکوهش و سرزنش می کند، که نمونه های آن خطب 34، 35، 36، 39 و 68 نهج البلاغهاست.
8 مکاسب محرمه
یکی دیگر از محورهای پیامهای ممنوع، پیامی است که یا خود مصداق یکی از حرامهایمعرفی شده در شرع باشد (همانند تشبیب) و یا مقدمه ای جهت انجام آن (همانند سحر). اما با فرض اینکه کسی این مبنا را نپذیرد و برای مقدمه واجب یا حرام، وجوب یا حرمتشرعی قائل نباشد، از راه حرمت «اعانه بر اثم» حرمت و ممنوعیت پیامهایی که (به صورتشفاهی یا کتبی و یا هر شکل دیگر...) اعانه ای باشد برای تحقق محرمات ثابت شده درنزد فقهاء، ثابت می باشد. ما در این نوشتار درصدد اثبات حرمت تک تک موارد نبوده وتنها برای نمونه مواردی از آنها را معرفی می کنیم.
الف سحر:
مرحوم شهید ثانی در مسالک در تعریف آن می فرماید:
سحر، کلام یا نوشته یا ... است که توسط آن ضرری بر غیر وارد می شود و از آن جملهاست آنکه میان زن و شوهر گرهی می بندند تا بر آمیزش توانا نباشند و یا میان آن دودشمنی و عداوت می اندازند و از آن جمله است به کارگیری فرشتگان یا اجنه و شیاطین درپیدا کردن اشیاء گمشده و غیره. یادگیری و یاددهی و کسب درآمد از طریق این علم حراماست و حلال شمارنده آن کشته می شود... مگر کسی که برای دفع سحر این علم را بیاموزدکه کار او جایز است بلکه چه بسا واجب کفایی باشد. (شهید ثانی، 1414ق، ص 128).
حرمت تعلیم و تعلم و عمل سحر از مسائل مورد اتفاق فریقین بوده و در کتابهای فقهعامه نیز حرمت آن ثابت است. (نک جزیری و ...، 1419 ق، ص 681).
ب کهانت
عملی است که در تعریف آن گفته اند با به کارگیری برخی از اجنه، به اخبار غیبیدسترسی می یابند و این به سحر نزدیک است. (شهید ثانی، 1414ق، ص 128). و در مورد حکمآن: در «ایضاح النافع» یاد دادن و یادگیری و به کارگیری آن حرام دانسته شده و اینحکم را اجماعی دانسته اند. و «مجمع البرهان» در تحریم اخذ اجرت بر آن خلافینمی بیند و «کفایه» این حکم را (تحریم کهانت را) اجماعی می داند و ... (حسینی،بی تا، ص 74).
ج شعبده بازی
شعبده حرکات سریعی است که افعال شگفت انگیزی را به دنبال دارد به طوری که بر حسانسان میان شناخت اشیاء شبهه و التباس پیش آمده و ... (شهید ثانی، 1414 ق، ص 129).
حضرت امام خمینی (ره) و دیگر فقهای عظام نیز این عمل را حرام دانسته اند: بلکهشعبده به سحر ملحق شده یا اصلا خود آن است و حرام می باشد. (موسوی خمینی، 1402 ق،ج1، ص 498).
معرفی سه مورد از مکاسب محرمه، جهت نمونه ما را کفایت می کند. هر پیامی (نوشته ای،گفته ای) که یکی از این امور حرام را تعلیم داده و یا به گونه ای ترویج و تشویقنماید آن گفته یا نوشته از باب «تعاون بر اثم»، حرمت داشته و ممنوع محسوب می شود. از همین باب است انتقال محرماتی مثل: غیبت مؤمن، سخن چینی از مؤمن، علمقیافه شناسی، ساختن مجسمه، غناء، نوحه باطل، هجو مؤمنان، غش مخفی، تدلیس آرایشگر،ربا، رشوه، قمار و ... (محقق حلی، 1409 ق، ج2، صص 7-4)
نتیجه گیری
1 با توجه به حرمت «غش بما یخفی» و نیز حرمت «تدلیس ماشطه» راهی برای اثبات حرمتتدلیس و خدعه هایی که در تبلیغات تجاری و یا انتخاباتی انجام می شود باز می گردد. اگر چه فقهای عظام تصریح به این مطلب ننموده باشند و صدور حکم و فتوی نیازمند دلیلقاطع بوده و در دین خدا قیاس (تمثیل منطقی) وجود ندارد. اما اگر اجازه تنقیح مناطداشته باشیم، باید در حرمت و ممنوعیت این امور تردید نکنیم، آنگاه که در ایامانتخابات، فردی با بیان ویژگی های دروغین از خود و یا الصاق عکسها و تصاویر کذایی ... مردم را فریب داده و از این راه به هدف خود می رسد و جای یک فرد آگاه و متخصص ومتعهد را می گیرد و رأی او (و کسانی مثل او) در سرنوشت یک امت و یک کشور تأثیرمی گذارد، آیا می توان گفت: کار این شخص حرام نیست؟! آیا تبلیغات تجاری که به دروغ،کالایی غیراستاندارد را استاندارد جلوه داده و حتی در وصف کالا به گونه ای تبلیغمی کند که مردم را به خرید آن سوق می دهد و پس از خرید متوجه دروغ بودن تبلیغات آنمی شوند، آیا نمی توان بر این تبلیغات عنوان تدلیس محرم و بالاخره عنوان پیام ممنوعاطلاق نمود؟!
اگر به کتابهای فقهی اولیه رجوع شود، تعداد احکامی که واجبات و محرمات و ... رامعرفی نموده اند بسیار اندک است با روشهایی مثل تنقیح مناط و یا بداهت، ناپسند وقبیح بودن امر در نزد شارع، فقهای عظام حکم حرمت را برای بسیاری از امور صادرنموده اند. نویسنده اگر چه خود را در مقام افتاء نمی داند، به میزان فهم خود برایاین امور حرمت قائل است و این امور را از حرامهای بیّن می داند که به واسطه آن،افرادی یک شبه از جهت مالی و اجتماعی ره صدساله را طی می کنند و افرادی دیگر بههمین واسطه، در زمینه های مختلف متضرر می شوند.
مطبوعات و دیگر رسانه ها نباید به وسیله ای برای تبلیغات بی پایه و شعارهایبی محتوا و وعده های پوچ در هنگام انتخابات و ... تبدیل شود، یکی از آفات مطبوعات (ودیگر رسانه ها) میدان دادن به تبلیغات فریبنده است امری که با حق مداری مطبوعاتیبه شدت ناسازگاری دارد. امام علی(ع) که روح بلند او چنین ترفندهای حیله گرانه رابرنمی تابد، در نکوهش تبلیغات دروغین و هوچی گری های اصحاب جمل بیانی بلند از خویشبه یادگار نهاده است: حضرت علی (ع) در خطبه نهم نهج البلاغه می فرماید:
«مانند رعد صدا کرده ترسانیدند و مثل برق درخشیده از جا درآمدند و با این جوش وخروش در وقت کارزار ناتوان و ترسان بودند و لیکن ما صدا نمی کنیم و نمی ترسانیم تاموقع عمل و تا نباریم سیل جاری نمی کنیم. حضرت در این بیان تبلیغات تو خالی دشمنانخویش را به رعد و برقی تشبیه می کنند که چه بسا اندک زمانی گروهی را بترساند...» (سعیدی مهر، 1375 ش، ص 71).
اگر چه سخن حضرت در مورد تبلیغات دشمن در زمان جنگ است، اما ماهیت آن با تبلیغاتخدعه گران اقتصادی و اجتماعی در زمان صلح تفاوتی ندارد و از جهت حکم شرعی مختلفنیست، اگر از بحث فقهی صرف نظر کنیم و به بحثهای قانونی (که آن هم ریشه های فقهیدارد) بپردازیم باید بگوییم:
«اگر چه چاپ آگهی های تجاری و دولتی از حقوق مطبوعات (و دیگر رسانه ها) است اما درتنظیم و چاپ این گونه آگهی ها، مکلف به رعایت نکات زیر هستند:
الف. آگهی های تبلیغاتی باید با موازین شرعی و قانونی کشور منطبق باشد. ب. در آگهیهای تبلیغاتی ادعای اثبات نشدنی و مطالب گمراه کننده نباید گنجانده شود. ج. آگهی تبلیغاتی نباید محتوای گفتار یا تصاویری باشد که برای اخلاق و معتقدات مذهبی و عفتعمومی توهین آمیز باشد. د. تبلیغاتی که مروج فساد یا مخالف ادیان رسمی و برخلاف عفتعمومی باشد ممنوع است. ه. تعیین جایزه در مقابل تشویق به خرید و مصرف ممنوعاست...» .[4]
2 در راستای حرمت «تعاون بر اثم»، هر گونه تحریض و تشویق و ترغیب به انجام گناهانیمثل قتل، سرقت، غارت ,سوزاندن اموال عمومی یا خصوصی مردم، توصیف خمر و امثال آن، ... حرام می باشد. آنچه در مورد گزارشهای جنایی لازم است ذکر شود اینکه گزارشهاباید به منظور آگاهی دادن بیشتر به شهروندان در یادگیری مبارزه با جانیان و جنایاتآنها و نیز عبرت دهی مردم جهت اجتناب از جنایات تهیه شود. متأسفانه بارها دیده شدهکه در جراید ماجرای قتل، تجاوز، اعتیاد، دزدی و ... موبه مو ذکر می شود؛ بهگونه ای که خواننده می تواند کاملاً صحنه را تصور کند و در او ایجاد هیجان شده واحیاناً برخی گزارشها به جای عبرت دهی، نقش یاد دادن انجام جنایت را پیدا می کند. اما در مورد سرنوشت مرتکبین یا اصلاً توضیحی داده نمی شود یا به طور خلاصه و کوتاهبدان می پردازند و این کار برخلاف شیوه قرآن است.
قرآن کریم هیچ گاه در نقل کفر و عصیان و دزدی و فساد و تجاوز افراد و امتها مسألهرا باز نمی کند و به تشریح آن نمی پردازد چرا که بیان جزئیات قبح آن را کم می کند وزمینه وسوسه و اشاعه آن را افزایش می دهد. بله در مورد عاقبت کسانی که دست به چنینکارهایی می زنند بسیار هشدار می دهد و شدت گرفتاری و رنج آنها را به تصویرمی کشاند. بسیاری از مجرمان گفته اند که دستمایه جنایت را از یک جنایتکار یا فیلم وگزارش جنایی گرفته اند. (فتحعلی، 1375 ش، ص 28).
رسانه هایی که از اصول اخلاقی و معیارهای اعتبارآور پیروی می کنند هرگز در پوششخبری مقولاتی همچون طلاق و جنایت , به ذکر جزئیات، آنهم با شیوه ای پرجاذبهنمی پردازند و به طور کلی پرداختن به خبرهای خشونت آمیز و جنسی را در دستور کار خودقرار نمی دهند. در موارد معرفی جانی فقط باید به ذکر نام کوچک اکتفا کرد و در صورتچاپ عکس، عکس او را مبهم انداخت تا در آینده این شخص بتواند راهی برای اصلاح خود وزندگی سالم در اجتماع داشته باشد. (شکرخواه، 1379ش، ص 76).
3 اگر به حقانیت اسلام و نظام اسلامی اعتقاد داریم، اگر اسلام را مکتب انسان سازو اداره کننده انسان از مهد تا لحد در تمام صحنه های حیات می دانیم , اگر «حلالمحمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه»، و اگر « دیانت ما عینسیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست» ، اگر منبع هدایت ما قرآن کریم و روایاتمعصومان (ع) است، اگر قران کریم در آیات بیشماری از تکیه بر دشمنان دین، مسلمانانرا بر حذر داشته، اگر تشبه به کفار حرام است، اگر عزت و سعادت مختص خدا و رسول ومؤمنان است و ... و اگر تهاجم فرهنگی یکی از برنامه های اصلی و اساسی دشمنان برایپوساندن انقلاب مقدس اسلامی از درون است؛ بنابراین پیامهایی که در آنها به نوعی بهمقدسات دینی یا اجتماعی ما حمله شود حرام محسوب می شود.
خلاصه کلام آنکه اگر این مقاله توانسته باشد این نکته را گوشزد کند که دین مبیناسلام و فقه منور جعفری از راه اجتهاد پویای سنتی می تواند حکم هر رفتار و گفتاریرا بیان نماید و از جمله پیام های هدایت گر را از گمراه گر باز شناسد؛ به هدف خودنایل آمده است.
یادداشت ها:
* استادیار دانشکده الهیات و معارف اسلامی و ارشاد دانشگاه امام صادق u
[1] - نک: سیدروح الله خمینی، المکاسب المحرمه، پیشین، ج2، ص 51.
[2] - نک: خندان، علی اصغر، مغالطات، ( قم،دفتر تبلیغات حوزه علمیه ، چاپ اول، 1380ش)
[3] - نک: وسائل الشیعه، ج8، ص 608 باب تحریم اذاعة سرالمومن
[4] - آئین نامه تأسیس و نظارت بر نحوه کار و فعالیت کانونهای آگهی و تبلیغاتی مصوب 1358 به نقل از حمید مقدم فر، حقوق قانونی مطبوعات در ایران، رسانه، سال سوم شماره 3 مسلسل 11، ص 6.
فهرست منابع
1 انصاری، مرتضی، المکاسب، تحقیق و تعلیق وشرح سید محمدکلانتر قم: دارالکتاب، چاپاول، 1410 ق.
2 انصاری، مرتضی، المکاسب، قم: لجنة تحقیق تراثنا الشیخ الاعظم، 1415 ق.
3 ابن هشام، السیره النبویه، بیروت: دارالخیر، چاپ اول، 1410 ق.
4 بحرانی، سیدهاشم، تفسیر البرهان، قم: موسسة البعثه، چاپ اول 1415 ق.
5 تستری، شیخ محمد تقی، النجعه فی شرح اللمعه، تهران: مکتبة الصدوق، چاپ اول 1364.
6الجزیری، عبدالرحمان و الغروی، محمد و مازح، شیخ یاسر، کتاب الفقه علی المذاهبالاربعه و مذهب اهل البیت(ع)، بیروت: دارالثقلین، چاپ اول 1419ق.
7حسینی شیرازی، سید محمد، ایصال الطالب الی المکاسب. تهران: موسسه الاعلمی.
8حسینی عاملی، سیدمحمدجواد، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه. قم: موسسه آلالبیت (علیهم السلام)
9 حلّی، علامه، تذکرة الفقهاء، مکتب الرضویه لاحیاء الآثار الجعفریه. (چاپ قدیم)
10 حلّی علامه، منتهی المطلب. تبریز: انتشارات حاج احمد، 1333. (چاپ قدیم).
11 حلّی،علامه، نهایة الاحکام فی معرفة الاحکام. قم: موسسه اسماعیلیان،1410ق.
12 حلّی، محقق، شرایع الاسلام. قم: انتشارات استقلال 1409 ق.
13 خندان، علی اصغر، مغالطات، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، چاپ اول، 1380.
14 الری شهری، محمد، میزان الحکمه، تهران: مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ دوم، 1367.
15 شهید اول، الدروس الشرعیه، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1412 ق.
16 شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام. قم: موسسة المعارفالاسلامیه، چاپ اول، 1414 ق.
17 طباطبایی، سید علی،ریاض المسائل (ط.ج). قم: موسسه النشر الاسلامی، 1412 ق.
18 طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دارالکتب، 1397 ق.
19 الطبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارالمعرفه، 1408ق.
20 عاملی، حر، وسائل الشیعه، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1403 ق.
21 فیض الاسلام، علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، بی تا، 1392 ق.
22 الکرکی، علی بن الحسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، قم: موسسهآل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول 1408 ق.
23 مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، الجامعه لدرر اخبار الائمة الأطهار، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق.
24 مجله رسانه، فصلنامه مطالعاتی و تحقیقاتی وسایل ارتباط جمعی، تهران: نشر وزارتفرهنگ و ارشاد اسلامی (معاونت امور مطبوعاتی و تبلیغاتی).
25 مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، رویکرد اخلاقی دررسانه ها، تهران: مرکزمطالعات و تحقیقات رسانه ها، چاپ اول 1375. (مقاله های آقایان زیبایی نژاد، سعیدیمهر و فتحعلی در این کتاب آمده است.).
26- مکارم شیرازی، ناصر، انوار الفقاهه، قم: مطبوعاتی هدف، چاپ اول، 1415 ق.
27- مهاجرانی، سیدعطاء الله، استیضاح، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم، 1378.
28- موسوی خمینی سید روح الله، تحریر الوسیله، بیروت: دارالانوار، 1402 ق.
30- موسوی خمینی، سید روح الله، صحیفه نور، تهران: مرکز مدارک فرهنگی انقلاباسلامی، چاپ اول، 1361 ش.
31 نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام بیروت: داراحیاء التراثالعربی، چاپ هفتم، 1981 م.
نظرات شما عزیزان: